چگونه یک خبر بد را اطلاع دهیم؟(طنز)
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بازدید : 468
نویسنده : امین (ره)

 

مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. 

در انتهای کادر، درِ بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل". 


چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح – با لباس سبز رنگ – از آن خارج می شود. 

مرد نفسش را در سینه حبس می کند. 

دکتر به سمت او می رود. 

مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند... 


دکتر: واقعاً متاسفم، 

ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. 

اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. 

ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، 

چشم چپ رو هم تخلیه کردیم... 

باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی،

با لوله مخصوص بهش غذا بدی، 

روی تخت جابجاش کنی، 

حمومش کنی، 

زیرش رو تمیز کنی 

و باهاش صحبت کنی... 

اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده... 




با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، 

به دیوار تکیه می دهد. 

سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.. 


با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد و می گوید:

هه هه! شوخی کردم...   زنت همون اولش مُرد




:: موضوعات مرتبط: , داستان , داستان طنز , عکس , مطالب , مطلب طنز , ,
:: برچسب‌ها: طنز , داستان , عکس , بیمارستان , مرگ ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
elahe در تاریخ : 1391/8/25/4 - - گفته است :
mercy amin. پاسخ: خواهش میکنم. شما هم موفق باشی.

<-CommentGAvator->
elahe در تاریخ : 1391/8/25/4 - - گفته است :
jaleb bod


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: